سلام
روزهای آخر سال 94 رو در حال سپری کردن هستیم، شاید تو هر خونه ای که سر بزنی ببینی در حال خونه تکونی عید هستن، بالاخره همه یه شور و حالی برای تحویل سال و اومدن عید نوروز دارن، یادمه خودم دوران بچگی چه اشتیاقی داشتم که سال نو بشه و لباس قشنگایی رو خریدم بپوشم، به دیدار بزرگترای فامیل برم و عیدی بگیرم، آره لباس قشنگ؛
این روزا اگه به بازار هم سری بزنی، وای جای سوزن انداختن نیست همه در حال خرید لباس نو، آجیل، شیرینی و تنقلاتی که هر کسی به رسم و رسوم خودش برای عید نووز تهیه می کنه، هستن
بالاخره همه به نوعی دارن آماده میشن برای تحویل سال، اما یه چیز ذهن منو مشغول کرده، وقتی که وارد بازار میشی شاید پول کلانی برای خرید همراه خودمون داریم، وقتی هم خریدمون تموم شد می بینی حتی پول کرایه برگشت به خونه هم نداری، خوب دیگه دوست داری برای سال نو سنگ تموم بذاری، برای بچه هات دوست داری گرون ترین کفش ولباس رو بخری که وقتی روز عید تنشون می کنن لذت ببرن، خب شما که همین یه دو تا فرزند که بیشتر نداری تو فامیل هم باید از دیگران بهتر بدرخشند، سالی یک بار هم عید نوروز که بیشتر نیست، پس بذار هر چی دوست دارن واسه شون بخرم قیمتش هم مهم نیست...
اما ای دل غافل؛
تو همسایگی ما یه خونواده هست که به نون شبشون هم محتاجند و من خبر ندارم، شب بچه ی کوچکش که سنی هم نداره سر گرسنه رو زمین میذاره و من خبر ندارم،
آره راستی مگه اونا عید ندارن؟!
اونا هم دلشون می خواد لااقل یه لباس نو روز عید تنشون باشه، وقتی بچه ی من با لباس قشنگی که پوشیده با خوشحالی توی کوچه برای دید و بازدید از کنار اون رد میشه، اون چه حالی داره، اونا هم دلشون می خواد همون یه روز عید نوروز رو آجیل جیبشون باشه، کفش و لباسشون نو و قشنگ باشه، اونا هم دوست دارن تو دوران بچگی از شیرینی لباس نو و قشنگ عید بهره ببرن!
اما روزی که سال تحویل شده دخترکی برای تأمین هزینه داروی پدرش باید کاسه به دست کنار یه تیر چراغ برق خوابش ببره و رویای شیرین عید رو ببینه؛
یا یکی دیگه برای عید من و تو اسپند دود کنه و نگاهش به دست من و تو باشه تا شاید پولی به عنوان صدقه دستش بدیم ولی اون به طعم شیرین و زیبای عیدی ازمون بگیره؛
ختم کلام؛
بخدا انصاف نیست عید فقط مال من و تو باشه، چی میشه ما هم بیاییم شادی مون رو با اونا تقسیم کنیم، فکر کنیم به جای دو تا بچه خدا سه تا بچه بهمون داده، یه کم از خرج و خرید اون دو تا کم کنیم یه تکه لباس نو و قشنگ هم برای اون بخریم، چی میشه به جای خرید هفت هشت کیلو شیرینی و آجیل، که بعد کلی ازش هم اسراف میشه، شیرین کامی رو به خونه ی اونا هم ببریم، الان با بغض این مطلب رو براتون نوشتم، قسم یاد می کنم جای دوری نمیره اگه بیاییم لذتی رو که در کنار خونواده خودمون تو این روز عید می بریم با اونا تقسیم کنیم، بیاییم خنده رو لب اون دخترکی بنشونیم که از عید فقط یه رویا داره...
امیدوارم با نگاهی نو سالمون رو نو کنیم و به یاد همسایه فقیری که درست دیوار به دیوار ماست هم باشیم و با دعای تحویل سال حالمون و نوع نگاهمون رو به اطراف خودمون عوض کنیم...
پبشاپیش سال جدید هم مبارک...