به شصت بیست و هشتم زار دی نمود
که محسن دو چشمش به گیتی گشود
علی کشاورز بابای او
بود طاهره نیک مامای او
زتحصیل تا راهنمایی بخواند
به سربازی اسب شرافت براند
به خدمت سپه رفت و سرباز شد
به نقش اعدو سرافراز شد
به جمعی از اعضاء و فرماندهان
به مأموریت رفت زاهدان
سی بهمن هشتاد یک در غدیر
به برگشتن از زاهدان کویر
سر کوه سیرچ اندر آن آسمان
شب صوت و تاریک شد ناگهان
که طیاره با ضربتی پر صدا
به قله زد و گشت از هم جدا
که آن انفجارش به آتش کشید
که هر پیچ و پره به یک سو پرید
زآتش همه راکبان سوختند
به قرب خدا چهره افروختند
چو گلپاره یکباره پرپر شدند
به مثل کبوتر به حق پر زدند
به آن ها غدیر سایه افلاک شد
محرم به اقوام غمناک شد
چو محسن چو گل سوی گلزار شد
که در ده زیار او به گلزار شد
که استانی از غم عزادار شد
که «آزاد» سوزش به اشعار شد
شاعر: مرحوم فتح الله زرین کلاه