سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد خدا






تاریخ : چهارشنبه 92/10/25 | 5:34 عصر | نویسنده : رضا | نظرات ()

پاییزهای بی برگی را در چمدان هایش مچاله کرد و رفت تا جاده ها با صدای قدم های بهار، بیدار شوند؛ تا آزادی همچون خورشید از بالای دیوار خانه ما قد بکشد و غنچه های باغچه، بوی باران های بهاری را برقصند در سرمای زمستان؛ تا شمعدانی ها اشک بریزند پنجره هایی را که از این پس، به تماشا باز می شوند؛ تا قاصدک ها بدوند بر شانه های باد، با هر چه خبر رستگاری ست؛ مانند رسولان صبح که آفتاب را بر شانه می کشند.

فرار شاه

 

 


26 دی سالروز فرار تاریخی شاه معدوم ایران است .فراری که سقوط رژیم شاه را حتمی کرد و کمتر از یکماه انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید.

محمدرضا پهلوی که سال‌ها تحت حمایت اربابان آمریکایی خویش و با تکیه بر اریکه سلطنت، کشور را تحت‌سلطه گرفته و عرصه ترکتازی و غارتگری‌های خود قرار داده بود، سرانجام فرار را بر قرار ترجیح داد و مجبور به ترک ایران شد.

شاه معدوم برخلاف پدر خود، رضا شاه که پس از 16سال حاکمیت مستبدانه تحت حمایت انگلیس از کشور خارج شد، بدون استعفا راهی سرزمین اربابان خود شد. همزمان با فرار شاه، مردم در سراسر ایران به خیابان‌ها آمدند و با پخش شیرینی، این رویداد مهم تاریخی را جشن گرفتند و 26دی ماه 57 نقطه عطف دیگری در تاریخ سراسر حماسه انقلاب سرخ و اسلامی ایران شد.

شاه بعد از روی کار آمدن کارتر در سال1977، درصدد جلب رضایت وی برآمد. نخست دولت 13ساله هویدا را تغییر داد و جمشید آموزگار تحصیل کرده آمریکا را به صدارت گماشت و راهی آن کشور شد. تظاهرات انبوه مخالفان هنگام ورود او به کاخ سفید که موجب پرتاب گاز اشک آور از طرف پلیس و اشک‌ریختن کارتر و مهمانانش شد،  آغاز ناخوشی برای شاه  در این سفر بود. اما شاه در همان دیدار نخستین با رئیس‌جمهوری جدید آمریکا،  سر تسلیم فرود آورد و متعهد شد از افزایش قیمت نفت جلوگیری کند. در این مذاکرات، شاه جای هیچ گله و شکایتی برای آمریکایی‌ها باقی نگذاشت، به‌طوری که در بازگشت اعتماد به نفس خود را باز یافته و بار دیگر با خیال راحت بر اریکه سلطنت تکیه زده بود.

ولی مشکلات اقتصادی و نابسامانی‌های ناشی از ریخت و پاش‌های گذشته از یک طرف و تشدید مخالفت‌ها با حکومت خودکامه و مفاسد و مشکلات ناشی از آن، به‌تدریج روند نهضتی را در جامعه شدت بخشید که مهار آن روز به روز دشوارتر می‌شد. آموزگار در کار خود فرو مانده و هویدا هم که به وزارت دربار منصوب شده بود، از هیچ‌گونه کارشکنی در کار دولت فروگذار نمی‌کرد و سرانجام با انتشار مقاله توهین‌آمیز نسبت به امام خمینی«قدس سره» در روزنامه اطلاعات در 17 دی 1356، کاری‌ترین زهر خود را به حکومت آموزگار ریخت.

سرانجام دولت آموزگار از کار بر کنار شد و شاه، شریف امامی ‌را که مهره انگلیسی‌ها بود روی کار آورد تا بتوانددر کنار حمایت آمریکا، رضایت انگلستان را نیز جلب کند. انتخاب شریف امامی‌ به نخست‌وزیری هم هیچ‌یک از انتظارات شاه را بر آورده نکرد. عقبگرد ناگهانی رژیم در برابر مخالفان و آزادی مطبوعات، به گسترش فعالیت‌های مخالف رژیم انجامید. اقدام شتابزده رژیم در برقراری حکومت نظامی، فاجعه 17شهریور در  میدان ژاله (شهدا) را آفرید. انعکاس جهانی این فاجعه رژیم را از اجرای مقررات حکومت نظامی‌بازداشت و تظاهرات و اعتصابات تازه‌ای را به‌دنبال آورد.

تیراندازی به سوی دانشجویان و دانش‌آموزان در 13 آبان 1357 در دانشگاه تهران و کشته و زخمی‌شدن تعدادی از آنها، تظاهرات بی‌سابقه 14 آبان را در تهران به‌دنبال داشت. شاه همان روز با هلی‌کوپتر بر فراز شهر پرواز کرد و پس از مشاهده شعله‌های آتش که از صدها نقطه شهر زبانه می‌کشید، به کاخ نیاوران بازگشت و سفیران آمریکا و انگلیس را نزد خود فرا خواند تا تصمیم خود  برای تشکیل یک دولت نظامی‌ را به آنها ابلاغ کند. دولت نظامی‌در همان چند روز اول ناتوانی خود را در اداره امور کشور نشان داد و موج تظاهرات و اعتصابات بعد از چند روز وقفه از سرگرفته شد. حکومت نظامی‌هم عملاً کارایی خود را از دست داد.

گسترش موج اعتصابات در سراسر کشور، به‌خصوص صنعت نفت، مملکت را به حال فلج کامل در آورد و درآمد ارزی کشور به صفر رسید. شاه برای خروج از بن بستی که در آن گرفتار شده بود به رهبران جبهه ملی روی آورد و قبل از همه دکتر غلامحسین صدیقی را برای مقام نخست وزیری در نظر گرفت. دکتر صدیقی پس از یک هفته مطالعه و مشورت، پاسخ رد داد. شاه از شاپور بختیار دعوت کرد. بختیار این پیشنهاد را به شرط گرفتن اختیار کامل و خروج شاه از کشور بعد از رأی اعتماد مجلسین به دولت پذیرفت. شاه ناگزیر، تمام شرایط را پذیرفت.  شاه نیز پس از عدم‌موفقیت دولت نظامی ازهاری در برقراری نظم و آرامش و رفع اعتصاب‌ها که اقتصاد کشور را فلج کرده بود، راه دیگری جز خروج از کشور نداشت.

تشریفات مربوط به خروج شاه خصوصی و غیررسمی‌بود. مشایعت کنندگان، نخست‌وزیر، روسای مجلسین، وزیردربار، رئیس ستاد ارتش و گروهی از مقامات وابسته به دربار بودند. فرودگاه مهرآباد در محاصره یگان‌های گارد شاهنشاهی بود. مقارن ساعت 5/11 صبح، شاه و همسرش، با یک هلی‌کوپتر وارد فرودگاه شدند.   شاه در مصاحبه کوتاهی به خبرنگاران گفت: «مدتی است احساس خستگی می‌کنم و احتیاج به استراحت دارم.

فرار شاه

 

ضمناً گفته بودم پس از اینکه خیالم راحت شود و دولت مستقر شود، به مسافرت خواهم رفت. این سفر اکنون آغاز می‌شود و تهران را به سوی آسوان در مصر ترک می‌کنم. امروز با رأی مجلس شورای ملی که پس از رأی سنا داده شد، امیدوارم که دولت بتواند هم به جبران گذشته و هم در پایه‌گذاری آینده موفق شود.»  او در مورد مدت سفر هم گفت: «این سفر بستگی به حالت من دارد و در حال حاضر دقیقاً نمی‌توانم آن را تعیین کنم

سرانجام شاه روز 26 دی 1357، فرار را برقرار ترجیح داد. ساعت 30: 12 بعد از ظهر، شاه و همسرش تهران را به مقصد مصر ترک کردند.  از اعضای خانواده سلطنتی تنها فرح مانده بود که او نیز همراه همسرش از ایران خارج شد. پس از خروج شاه از ایران، موج شادی مردم را فرا گرفت و ملت با آمدن به خیابان‌ها و اظهار شادمانی و پخش گل و شیرینی این پیروزی بزرگ را جشن گرفتند و رژیم سلطنتی کمتر از یک ماه پس از فرار شاه سقوط کرد.

پس از 26 دی درست 26 روز تاریخی بر ملت ایران گذشت تا در 22 بهمن ماه 1357 انقلاب شکوهمند اسلامی که ثمره خون پاک شهدای انقلاب بود به پیروزی رسد.  
 
 26
دی روز تاریخی برای ملت ایران بود، ملت ایران توانست طاغوت پر نخوت زمانه را که 37 سال غاصبانه و به زور بر مال و منابع آنها حکومت سراسر ظلم کرده بود مجبور به فرار کنند، شادی و شعف پس از شنیدن این خبر در سراسر ایران دیدنی بود، ملت ایران شاه ظالمی را که تا آن روز دست پلیدش به خون ملت پاک ایران آلوده شده بود را فراری داد و خاطره آن روز هرگز از ذهن ملت در پی سی ساله اخیر فراموش نشده است.

از آنجا که امام همواره بازگشت به ایران را منوط به خروج شاه از کشور اعلام کرده بود، فرار شاه برای ملت ایران یک گام روبه جلو بشمار می رفت و پس از خروج شاه در روزهای ‌آخر دی 1357، هیمنه او و همه ایادیش را شکست و خبر بازگشت قریب‌الوقوع امام خمینی نیز در رسانه‌های خبری انتشار یافت و دیری نپائید که امام آمد، 12 بهمن تنها 16 روز پس از فرار شاه، امام با پرواز انقلاب آمد...

با ورود امام امت به خاک ایران اسلامی، رژیم در وضعیت نامطلوبی قرار گرفته بود، در یک سو بختیار به عنوان نخست‌وزیر شاه، حتی از سوی جبهه ملی نیز رانده شده بود و امید چندانی نیز به حمایت ارتش نداشت و در سوی دیگر خیل عظیم مردم، آتش انقلاب را شعله‌ور تر می‌کردند و هر شهید در هر کوی و برزنی سندی بود بر تداوم راه و ایستادگی در مسیر.

 

فرار شاه

 

با پیوستن گروههای متعدد به موج انقلاب،‌ بخش های وسیعی از بدنه ارتش نیز در صف اول ایستادگی قرار گرفتند.

ملت ایران تصمیم تاریخی خود را برای رسیدن به استقلال از سالها پیش گرفته بود و یکصدا فریاد استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی را سر داد، دیگر یاران امام در سال 42 به فرزندان برومندی بدل شده بودند که با اعتقاد قلبی به رهبر و راه خود، گام های بلندی برای آینده ایران بردارند.

همان فرزندان برومندی که دو سال پس از پیروزی انقلاب با خون پاک خود، نهال نوپای انقلاب را در دفاعی 8 ساله و نابرابر آبیاری کردند.

ملت ایران فریاد نه غربی نه شرقی سر داد و با تمسک به اراده الهی و سرمایه های معنوی خود و رهبریهای داعیانه امام (ره) تا امروز راه خود را علی رقم تمامی تهدیدات پرتوان ادامه داده است.

 

 

 






تاریخ : چهارشنبه 92/10/25 | 1:54 عصر | نویسنده : رضا | نظرات ()

قرار شد سه شهید گمنام را در شهرستان چترود کرمان تشیع وخاکسپاری نمایند.من هم برای مراسم به آنجا سفر کردم.تشیع شهدا قبل از ظهر با شکوه خاصی برگزار شدعصر همان روز مراسم دیگری برای شهدا برگزارشد.موقع غروب ودر حین مداحی جوانی از میان جمعیت برخاست وگفت:می خواهم مطلب مهمی را بگویم مردم اجازه صحبت به او نمی دادنداما او با اصرار شروع به صحبت کردوگفت :امروز صبح که برای مراسم تشیع  می آمدم پر از تردید بودم زمانی که زیر تابوت یکی از شهدا بودم با خودم حرف میزدم یعنی اینها چه کسانی هستندمشتی استخوان و...به جای تکرار کلمات مداح به شهدا می گفتم باید چیزی نشان دهید تا من اطمینان پیدا کنم باید کاری کنید تا تردید من از بین برود.ظهر بعداز نماز به خانه رفتم.بعد از ناهار مشغول استراحت شدم.به محض خوابیدن جوان زیبایی را دیدم که به سمت من می آمدبعد به من اشاره کرد وگفت باور داشته باش .من همان شهیدی هستم که زیر تابوت من گلایه می کردی آمده ام بگویم امید وار باش ،باور داشته باش.آرامش خاصی پیدا کردم خوشحال شدم روبه شهید گفتم شما خواسته من را اجابت کردی من را از تردید خارج کردی آیا می توانم برای شما کاری انجام دهم؟

شهید گمنام

 

جوان نگاه پر محبتی کرد وگفت آری من هادی هستم بچه اهواز، فلکه چهار شیر ،کوچه ...نشان به آن نشان که من را در محل به نام دانشجوی مفقودالاثرمی شناسند به مادر پیرم بگو منتظر من نباش نشانی من را به اوبده.صحبت جوان تمام شد.بایکی از دوستانم در بنیاد شهید خوزستان تماس گرفتم.ماجرا را تعریف کردم ساعتی بعد ایشان تماس گرفت وگفت پیگیری کردم همه گفته ها صحیح است.با هم به اهواز رفتیم  آدرس راپیدا کردیم زنگ خانه را زدیم پیرزن رنجوری با قد خمیده در را باز کردبی مقدمه گفت:از هادی من خبر آورده اید؟

راوی:نظام اسلامی «مجری صدا وسیما »

 

 






تاریخ : دوشنبه 92/10/23 | 2:12 صبح | نویسنده : رضا | نظرات ()

 برای این که خواب، او را از نماز شب محروم نکند، ساعت کوک می کرد تا به

 موقع بیدار شود.بعد از شهادتش شبی، در همان اتاقی که نماز شب        

می خواند، درست در همان ساعت از نیمه شب چراغ اتاقش روشن شد.

شهدا

منبع:«روایت عشق، سیمین وهاب زاده مرتضوی ص77

راوی: خواهر شهید سید هادی جناتی»






تاریخ : دوشنبه 92/10/23 | 2:5 صبح | نویسنده : رضا | نظرات ()

مقتل

خیمه ها را به آتش بکشید ، اموالشان را غارت کنید ، زنان و طفلانشان را به اسارت برید بر صغیر و کبیری رحم نکنید ، اکنون همه چیز بر شما مباح است . ناگهان پیکر خون آلود بسیجی دریا دل اسلام در میان کوهی از نیزه های شکسته تکانی می خورد ، پنجه بر خاک میکشد و شمشیر شکسته ای می یابد و بیاری آن بر زانو می نشیند ، سپاه عمر سعد مبهوت اینهمه عظمت در انتظار سخن آخرین حسین (ع) ، خون از شکافهای زره اش فوران می زند ، پسر فاطمه آخرین توانش را بخدمت می گیرد : که ای شیعیان آل ابی سفیان شما با من سر جنگ دارید نه با زنان و کودکان ، پاسخ اینهمه شکوه تنها چند تیر سه شعبه بود که مقصدی جز پیکر او نداشت ، دیگر تاب از توان حسین رفته بود چشم از جرثومه های پست سپاه عمر گرفت و آرام آرام بسمت نخلستان علقمه تغییر جهت داد این العباس ، آری کجاست عباس تا خیام حرم را بی یاور بیند ، و بسمت کوفه این المسلم ، این الهانی ، کجائید تا ببینید بیابان کربلا از خون حسین سیراب می شود . صدای انفجار خمپاره و سفیر مرگبار گلوله پی در پی در گوش تاریخ می پیچید ، حسین فارغ از دغدغه هول سر بسجده برده بود و با خدایش راز می گفت ، کمی آنطرف تر جنازه عباس در نخلستانهای اروند پا مال سم اسب بود و شنی تانک ، اکبر در کنج خاکریزی آرام به خواب رفته بود ، اکبر بود و اکبر نبود ، به تعداد تکبیرهایی که در روز عاشورا گفت در نیمه شب شلمچه تیر خورده بود . نظاره اش آنقدر دلخراش و سوزنده می نمود که وقتی در بهشت زهرا دفن می شد مادرش را از دیدار آخر محروم کردند و پیکر کوچک و چاک چاک قاسم مطاف عشق اهل حرم بود حتی کودکان خردسال ابی عبدالله بر بالین قاسم اشگ می ریختند . تا جسد مطهر و کوچکش را از کربلا به چیذر رسانند چه جگرها در مظلومیتش نسوخت . جنازه پـاک عابس ، پهلوان لشگر حسین همچنان روبه دشمن و ایستاده بر سیمای خاردار ، زینت گر ارتفاعات والفجر 3 گشته بود . حر پس از رقص خونین عشقش ، باند سرخ بر سر بسته در کنار کانال ماهی آرام و مطمئن بخواب رفت و پیکر مطهرش را شلمچه به یادگار برای خود نگاهداشت . و دیگر صدای مناجات حسین نیز به گوش نمی رسد ، بدنش بی حرکت و خدایا چه می گویم سری در پیکر ندارد . خوش به حال حسین ، خوش به حال شهیدانش ، خوش به حال حر و خوش به حال زینب ، خوش به حال امام ، خوش به حال شهیدانش ، خوش به حال همدمان غروب کرخه ، خوش به حال فانوس به دستان نیمه شب کارون ، خوش به حال سجده های طولانی ، خوش به حال اشکهای متصل ، خوش به حال لبخند های پشت کامیون ، خوش به حال ذکرهای توی ستون ، خوش به حال آنچـه از قلبشان خطور می کـرد ، خوش به حال آنچه از لبهایشان تکلم می گشت ، خوش به حال آنچه بر پیشانی شان نگاشته می شد ، خوش به حال دل پاکشان ، خوش به حال حال خوششان ، خوش به حال قلمی که بر کاغذ وصیتشان می رقصید ، خوش به حال خاکی که قدمگاه نورشان قرار می گرفت ، خوش به حال ما که آنها را دیدیم ، خوش به حال ما که آتش عشق آنها هنوز در اعماق جانمان مشتعل است ، خوش به حال ما که هنوز بوی آنها را می دهیم ، خوش به حال ما که هنوز به فساد و الواطی می گوییم نه ، و آسمان بگرید به حال ما که پس از شهیدان برجائیم . خیمه ها در آتش کین حرامیان می سوخت ، فقط زینب بود و زینب ، او نه تنها بایستی تمام آن صحنه های دلخراش را از نزدیک میدید بلکه وظیفه بازگو نمودن خاطرات جانسوز کربلا را نیز برای غائبین بعهده داشت . این است که هرگاه داغ فراق کاسه صبرش را لبریز میکند و احساس تنهایی تمام وجودش را می گیرد راه بهشت زهرا می گیرد ، از کنار هر قبری عبور میکند .

 






تاریخ : دوشنبه 92/10/23 | 2:0 صبح | نویسنده : رضا | نظرات ()

دوای دردها

کوتاه گفته های آیت الله بهجت در باره امام زمان


*
ما در دریای زندگی در معرض غرق شدن هستیم؛ دستگیری ولیّ خدا لازم است تا سالم به مقصد برسیم. باید به ولیّ عصر (عج) استغاثه کنیم که مسیر را روشن سازد و ما را تا مقصد، همراه خود ببرد.
*
دعای تعجیل فَرج، دوای دردهای ما است.
*
با وجود اعتقاد داشتن به رئیسی که عینُ الله الناظره است، آیا می توانیم از نظر الهی فرار کنیم و یا خود را پنهان کنیم؛ و هر کاری را که خواستیم، انجام دهیم؟! چه پاسخی خواهیم داد؟!
*
علایمی حتمیّه و غیر حتمیّه برای ظهور آن حضرت ذکر کرده اند. ولی اگر خبر دهند فردا ظهور می کند، هیچ استبعاد ندارد! لازمه این مطلب آن است که در بعضی علایم، بَداء صورت می گیرد و بعضی دیگر از علایم حتمی هم، مقارن با ظهور آن حضرت اتفاق می افتد.
*
انتظار ظهور و فرج امام زمان (عج)، با اذیّت دوستان آن حضرت، سازگار نیست!
*
مهمتر از دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی (عج)، دعا برای بقای ایمان و ثبات قدم در عقیده و عدم انکار حضرت تا ظهور او می باشد.
*
افسوس که همه برای برآورده شدن حاجت شخصی خود به مسجد جمکران می روند، و نمی دانند که خود آن حضرت چه التماس دعایی از آنها دارد که برای تعجیل فَرَج او دعا کنند!
*
قلبها از ایمان و نور معرفت خشکیده است. قلب آباد به ایمان و یاد خدا پیدا کنید، تا برای شما امضا کنیم که امام زمان (عج) آن جا هست!
*
اشخاصی را می خواهند که تنها برای آن حضرت باشند. کسانی منتظر فرج هستند که برای خدا و در راه خدا منتظر آن حضرت باشند، نه برای برآوردن حاجات شخصی خود!
*
چه قدر بگوییم که حضرت صاحب (عج) در دل هر شیعه ای یک مسجد دارد!
*
هر کس که برای حاجتی به مکان مقدّسی مانند مسجد جمکران می رود، باید که اعظم حاجت نزد آن واسطه فیض، یعنی فرجِ خود آن حضرت را از خدا بخواهد.
*
حضرت غائب (عج) دارای بالاترین علوم است؛ و اسم اعظم بیش از همه در نزد خود آن حضرت است. با این همه، به هر کس که در خواب یا بیداری به حضورش مشرّف شده، فرموده است: برای من دعا کنید!
*
راه خلاص از گرفتاری ها، منحصر است به دعا کردن در خلوات برای فرج ولیّ عصر (عج)؛ نه دعای همیشگی و لقلقه زبان... بلکه دعای با خلوص و صدق نیّت و همراه با توبه






تاریخ : دوشنبه 92/10/23 | 1:34 صبح | نویسنده : رضا | نظرات ()

تشویش






تاریخ : دوشنبه 92/10/23 | 1:25 صبح | نویسنده : رضا | نظرات ()

شیعه






تاریخ : دوشنبه 92/10/23 | 1:6 صبح | نویسنده : رضا | نظرات ()

خسته ام






تاریخ : دوشنبه 92/10/23 | 1:3 صبح | نویسنده : رضا | نظرات ()

نکته ای ناب






تاریخ : دوشنبه 92/10/23 | 12:59 صبح | نویسنده : رضا | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.